فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

سارا و کوچولوش

بدون عنوان

سلام ماه پیشونی من دقیقا نزدیک 5 روز هست که دوست داری کنارت باشم.از کنارت تکون میخورم میزنی زیر گریه و من اصلا به کارام نمیرسم. نزدیک یک ماه هست همش آب دهنت میریزه بیرون زبونت رو میکشی روی لثه هات و دستتو میخوری. اکثرا میگن شاید میخوای دندون در بیاری. این روزا همه از خوشکلیت تعریف میکنن. از فامیل تا غریبه ها.خیلی ماه شدی و بغل هر کسی میری غریبی نمیکنی و واسه همه میخندی.الان هم توی گهوارت خوابیدی و من توی سالن نشستم هم تابت میدم هم وبلاگت رو آپ میکنم. بابا جون هم رفته بانک. خاله مریم دلش واست تنگ شده بود و گفت عکسش رو با واتس آپ واسم بفرستین .به بابا جون گفتم و بابا فرستاد واسش. کلا دوست داری باهات بازی کنن و حرف بزنن.با زبو...
30 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام خانوم خوشکلم.ماه پیشونی من. وای عزیزم استرس واکسن 4 ماهگیتو دارم.دیروز از صبح که بیدار شدی اصلا آروم نمیشدی.خواب خرگوشی میرفتی.دوست داشتی همش کنارت باشم کم کم بیقرار شدی .دلت درد میکرد بهت شربت اهورا نی نی و گرایپ میکسچر دادم اما بازم بیقرار بودی تا اینکه من و بابایی کمکت کردیم پی پی کردی و راحت شدی و شب راااااحت خوابیدی. تقصیر خودم بود ببخشید دخترم.آخه باید شیر و آبمیوه میخوردم که نخورده بودم . پنجشنبه ای با همکار بابا محسن رفتیم بیرون.رفته  بودیم پاساژ با خانومش و دختر کوچولوش دیانا.من و خانوم عمو مجید رفتیم مغازه ای که لباس زیر داشت بابا و عمو بیرون بودن و من شما رو دادم بغل بابا.بابا اینا نشستن روی صندلی و وقتی ما خرید...
12 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام باران عزیزم شبت بخیر دختر خوش خنده ی من. وقتی باهات حرف میزنم خیلی دوست داری شروع میکنی به صحبت کردن و میخندی منم که دلم غش میره.دلم نمیاد نگاهم رو از نگاهت بگیرم که برم به کارام برسم. امروز کلی باهم بازی کردیم.تو واسه مامان ناز میکردی و میخندیدی منم دلم غش میرفت. خیلی خوشحالم که واسه هر دو طرف یعنی هم از طرف بابایی هم مامانی عزیز شدی.نمیدونی واست چیکار میکنن.خدا رو شکر. دیشب با بابا رفتیم شهروند اونجا هر کسی از کنارمون رد میشد نگات میکردن و ذوق میکردن .یه دختر پسری رد شدن دختره به پسره گفت این دختره رو نگاه کن چه نازه.بعد نگاه من کردن و لبخند رد و بدل کردیم. امروز بابا که از سر کار اومده بود خونه قطره شیر افزا واسه من و قطر...
4 بهمن 1393

بالاخره پی پی کردی :)

سلام عزیزم امروز صبح که از خواب بیدار شدم وقتی نگات کردم همش قربون صدقت میرفتم.خیلی ناز خوابیده بودی و من فقط نگات میکردمو لذت میبردم. گفته بودم که پی پی نمیکنی.اما بالاخره درست شدی و من خیلی خوشحال شدم.احساس کردم واسه تغذیه خودم بود. چون توی4 روز اخیر فقط مایعات خوردم.آبمیوه.شیر.آویشن با عسل.چایی همه اینها رو هر روز میخوردم و بعدش انگار به شما ساخت و شما پی پی کردی.خب خدا رو شکر. دو شب پیش رفتم کاموا خریدم که بافتنی کنم.آخه زمانی که روی پام خوابیدی یا توی بغلم خوابیدی حوصلم سر میرفت.گفتم بیام کاموا بگیرم بافتنی کنم.دارم واسه تختخوابمون رانر و کوسن میبافم. راستی امروز تولد مامان مریم(مامان بابا جون) هست.بیا با همدیگه به مامان ...
1 بهمن 1393
1